فاطمه جونفاطمه جون، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

قشنگترین هدیه خدا

فاطمه خانوم بزرگ شده

  سلام میگم ... فاطمه خانوم  بزرگ شده اگه گفتین چرا؟ اول اینکه گوشواره گرفتن واست 2 تا النگو که الان اندازت نیست آها... سوار روروئکم میشی ولی پنجه ی پات فقط میرسه وقتی بغلت میکنیم خودتو میکِشی پایین تا دستامونو بزاری تو دهنت وقتی یکی محلت نزاره انقدر اِ اِ میکنی تا بغلت کنیم اگه ام بغلت نکنیم میزنی زیر گریه خلاصه که... دورانی داریم باهات یهو میری تو فکر یهو میخندی دهنتم همش بازه چه جوریم لَم میدی تو بغل به بابابزرگت علاقه خاصی داری انقدر واسش خودشیرینی میکنی همش باهاش میخندی ...
31 فروردين 1392

فقط میخوام عکس بزارم

          وای که تو چقدر ناناز منی انقدر دوس دارم یه لقمت کنم ولی حیف که نمیشه عاشــــــــــــــــــــــــقــــــــــــــــــــــــــــتم عروسک تو سوپ باباتی فردا شایدم پس فردا اومدم و عکسای روروئکتوهم گذاشتم فعلا بابای بوووووووووووووووس ...
28 فروردين 1392

ما اومدیم

سلام سلام سلام خوووووووب عید همه مبارک از مسافرت بگم با فاطمه ما ساعت 6 حرکت کردیم  فاطمه خیلی خوب و آروم بود اصلنم اذیت نکرد ولی.............. آخرش انقدر گریه کردی که نگوووووووووووو بالاخره شب رسیدیم خرمشهر روز عروسیم خوب بودی ولی تو عروسی یکم گریه میکردی فکر کنم مال صدا بود بعد از عروسی یه روزش با تو و مامانت رفتیم بیرون ولی آخرش کلافه شدی خیلی گریه کردی 7 بلیط داشتین واسه رشت با هواپیما ...مامانت میگه هواپیما رو گذاشتی رو سرت  شما رفتین رشت ما هم 9 حرکت کردیم برگشتیم شما هم صبح 12 حرکت کردید ظهر اینجا بودین 13 بدرم رفتیم باغ خیلی خیلی خوش گذشت توام بچه خوبی بودی اصلنم گریه نکردی الانم که دارم ...
16 فروردين 1392
1